برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 64، سال نهم، آذر و دی 1389، روی40 تا 41
دکتر داریوش افروز اردبیلی
شما آموزگار هستید؛ یعنی بر جای کسانی چون رشیدیه، عبدالعظیم قریب و نظام وفا و محیط طباطبایی و مجتبی مینوی نشستهاید؛ اما، برخلاف آن بزرگواران، آموزشهایتان به دانشآموزان، درس ناراستیها، زشتیها، دروغپراکنیها و خدای ناکرده راه خیانت رفتنهاست.
نیرومندی و بزرگی و گستردگی و ریشهدار بودن زبان فارسی را میتوانید در شاهنامه و دیوان حافظ و سرودههای سعدی و مولانا جلالالدین محمد بلخی و تاریخ بیهقی و… و ترجمههای فراوان آنها به همهی زبانهای زندهی جهان بنگرید؛ برای نمونه، ترجمهی رباعیات عمر خیام به انگلیسی تاکنون بیش از 750 بار به چاپ رسیده و نزدیک به 20 میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. در گذشته، زبان پارسی از مصر تا چین و هندوستان، چیرگی و فرمانروایی داشت. آنگاه که پاپ، جانشین چنگیزخان (گیوکخان) را به آیین ترسایی فراخواند، پاسخ پاپ را گیوکخان با نامهای به زبان فارسی داد. در عثمانی نزدیک به 300 سال و در هندوستان بیش از 800 سال، پارسی زبان رسمی و اداری بود؛ به گونهای که فرمانده انگلیسی در نامهنگاری با فرمانروایان هندی، نامههایش را به فارسی مینوشت. از همینروی بود که نخستین روزنامههای فارسی، در هند و عثمانی چاپ شدند. نامههای میان فرمانروایان ازبک و عثمانی که هر دو به ظاهر ترکزبان بودند، به فارسی نوشته میشد. از چند تن از پادشاهان عثمانی (از جمله سلطان سلیم) دیوان شعر فارسی بر جای مانده است. سلطان محمد فاتح پس از گشودن قسطنطنیّه، شادی خود را با سرودن شعر فارسی نشان داد:
پردهداری میکند در کاخ قیصر عنکبوت
بـوم نـوبت میزنـد بـر تارم افـراسیاب
آیا میدانستید که همین 30 سال پیش، دولت مصر بر آن بود که فارسی را به عنوان زبان دوم در دبیرستانها آموزش دهد و نبود دبیر به اندازهی بسنده و نیز، گسسته بودن پیوندهای سیاسی ایران و مصر و در پی آن، بیپاسخ ماندن به خواستهی مصریان، از سوی دولت ایران کار یاد شده را سترون گذاشت؟
از نخستین کارهای انگلیسیها رو به صفت، پس از چیرگی بر هندوستان، پیکار بیامان و همهسویه با فارسی بود؛ نخست در هندوستان، اندکاندک انگلیسی را بر جای فارسی نشاندند و سپس آنگاه در پاکستان (اردو بر جای فارسی) و در افغانستان (پشتو بر جای فارسی) و در عراق (عربی بر جای فارسی) و در بحرین (عربی بر جای فارسی) کارشان را پیگرفتند. همزادان روسی آنان نیز، در سرزمینهای خوارزم و فرارود و ارّان، قرقیزی و ترکمنی و ازبکی و ترکی را بر جای فارسی نشاندند.
سخن درست آن است که ما (نسل امروز و دیروز) شایستگی بهرهوری که هیچ! نگهبانی از گنجینهی بیمانند و بیهمتای فارسی را نداشتهایم و همین نسل ناشایست و ندانمکار، نادانی و تنآسانی و سادهانگاری و سستی خود را فرافکنی میکند و گناهها را به گردن فارسی میبندد؛ آنگاه، هر یک کلند و تبر و تیشهای برگرفتهایم و زخمی زدهایم بر چهرهی این پاک سپیدار! دریغا و دردا!
روی دیگر سخن شما، با زبان ترکی است. در اینکه زبان مردم آذربایجان تا همین 250 و 300 سال پیش، یکی از گویشهای زبان فارسی با نام آذری(1) بوده، هیچ تردیدی نیست. بازماندههای زبان آذری با نام زبان تاتی، هنوز در برخی روستاها و شهرهای آذربایجان مانند شاهرود خلخال، تالش، عنبران نمین، روستای کرینگان و زرقان، روستای گلینقیه مرند،… به زندگی نیمهجان خود ادامه میدهد. جالب است که در گفتار روزمره مردم در همه جای آذربایجان (از اردبیل تا ارومیه) زبانزد (اصطلاح) «به قول تورک»، «تورکون سوزی»، «تورکون دیلی»، «تورکون دریشی»، یا زبانزدهای دیگر در همین مایه شنیده میشود. این زبانزد و بازمانده از زمانی است که هنوز مردم آذربایجان به آذری باستان سخن میگفتند و هنگامی که از مثلها یا زبانزدهای ترکی که اندکاندک در میانشان جا باز میکرد… میخواستند بهره ببرند، میگفتند: به قول ترک و…
رواج و روایی ترکی در آذربایجان، پیامد رویدادهای تاریخی ناگواری چون زورآزمایی ترکان عثمانی و ایرانیان، تا چندین سده در آذربایجان بود و پس از آن نیز، دست جهانخواران روسی و انگلیسی و پسانگاه، آمریکایی در کار بود، تا هرچه بیشتر، پهنه را بر فارسی تنگ کنند.
این کشورها، با دایر کردن مدرسهها و فروشگاهها و بیمارستانهایی – که زبان آنها، تنها و تنها ترکی بود… آذری باستان را از شهرها و روستاها و سرانجام خانههای بیرون راندند. شما اگر جویای خواندن هستید، میتوانید این کتابها را در این زمینه بخوانید:
– آذری یا زبان باستان آذربایگان؛ نویسنده: سیداحمد کسروی تبریزی.
– مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان؛ نویسنده: فیروز منصوریسلماسی.
و نیز نوشتههای حسینقلی کاتبی، منوچهر مرتضوی، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، اقرارعلیاف، غلامعلی رعدی آذرخشی، صادق کیا،… که خوشبختانه همگی آذربایجانیاند و البته علیاوف، ارانی است.
هیچیک از گویشهای ایران (کُردی، لُری، بلوچی، گیلکی، طبری، آذری باستان، ترکی امروز آذربایجان، پشتو،…) تا دههی نخستین سدهی کنونی، زبان فرهنگی و ادبی نبوده است و گویندگان و سخنوران، همگی (جز شماری اندک)، به فارسی دری میسرودند و مینوشتند.(2) یکسونگری و تعصب بر سر گویشها و کوشش در جدا کردن راه آنها از زبان ملی، پدیدهای امروزین و وارداتی و تحمیلی است که دشمنان همیشگی ایران، برای درهم شکستن همبستگی ما، فرارویمان نهادهاند.
برای نمونه، تا سال 1348 خورشیدی، تعداد کل کتابهای نوشته شده به ترکی آذربایجانی، در حدود 200 کتاب (دیوانهای شعر، کتابهای نوحه و مراثی، داستانهای پراکنده) بوده و سابقهی آنها از 250 سال بیشتر نبوده است. آیا چنین گویشی، با چنین پشتوانهی فرهنگی ناچیزی، در برابر توفانهای سهمگین – که ناگزیر در پیش خواهند بود – میتواند ستون پایور ما باشد و یا به نخستین تلنگر درهم خواهد شکست؟
آموزگار ارجمند:
حیف باشد کز هوس در آرزوی کلبهای
جهل تو، ویرانهای سازد ز کاخی زرنگار
شما باید بدانید:
پارسی را با زبانهای محلی جنگ نیست
هیچ دریـایی نـورزد دشمنی، بــا جویبار
از زبانهای محلی هم مشوغافل که نیست
هیچ غم، گر سرو را، شمشاد رویـد در کنار
(رعدی آذرخشی)
آموزگار ارجمند! شما که باید راه درستاندیشی و بهروزی را به شاگردانتان بیاموزید، چرا در دل آنان، تخم کینه و دشمنی هممیهنانشان را میافشانید؟ مگر تاریخ فراموشمان شده است؟
آیا غول شوروی، با علم کردن فرقهی دموکرات پیشهوری در رسمیت دادن به ترکی، در پی جدا کردن آذربایجان از ایران نبود؟ اگر نبود دلیریهای فرزندان آذربایجان و هوشیاری سیاستمدارانمان، اکنون کشور ما ایران نبود!
آیا نمیدانید گریختگان فرقهی دموکرات، چه سرنوشت هراسانگیزی در اردوگاههای کار اجباری سیبری و زندانهای مخوف استالین یافتند؟ اربابان روس که سودی در زندگی آنان نمیدیدند، در چنگالهای آهنینشان فشردند و تفالهی برجای مانده را به سوی گورستانها تُف کردند.
سرنوشت تیره و تباه و دلگزای بخشهای جدا شده ایران را در آسیای میانه و افغانستان و پاکستان و اران میدانیم. میدانیم که کُردان، در ترکیه «ترک کوهی» شدهاند و در عراق، زیر بمبارانهای شیمیایی، جان باخته یا در بدر شدهاند.
شما به دانشآموزان نگویید که باید ترکی را رسمیّت بدهند و آذربایجان را از ایران جدا کنند و به راهی بروند که باعث تجزیهی همین باقیماندهی ایران شود. آیا ستون پایور ارتش و سپاه ایران، در جنگ با عراق، نیروهای آذربایجانی نبودند؟ آیا میدانید که 200 تن نیروی چریکی ایران – که یکصد تن از آنان تبریزی بودند – با سلاح سبک، 48 ساعت، در برابر سنگینترین یورشهای هوایی و زرهی دشمن، در شهر سوسنگرد پایداری کردند؟
هنوز فراموش نکردهام که در کودکی، از بزرگان و همسالان، یکسره آوازهی دلیریهای سرهنگ خلبان، شهید غفور جدی اردبیلی را میشنیدیم و چه مایه به آن میبالیدیم!
شهیدانمان در زیر بمبارانهای شیمیایی و گلولهبارانهای دوزخی، گامی واپس ننهادند؛ تا مبادا یکپارچگی کشورمان از دست برود! هنوز که کفن شهیدانمان خشک نشده است! چرا تن ما را لاغر و تن تنومند بیگانه را پروار میکنید؟
بر پایهی برآوردها، در برخی رشتههای دانش، هر 900 روز، دانش بشر، دو برابر میشود. همه، گواه پیشرفت روزافزون و شگفتیافزای دانش و فن در جهان هستیم؛ ماهوارههای پیشرفته، فضاپیماهایی که از منظومهی خورشیدی میگذرند، برنامههای بلندپروازانه برای زندگی در کرهی ماه و سفر به بهرام، موشکهایی که ماهوارهها را هدف میگیرند، تهیهی نقشهی ژنتیکی انسان، دانشهای شگفتانگیز رایانهای، جایگزینی سوختهای سنگوارهای با سوخت هیدروژنی و انرژی خورشیدی، زایش رشتههای نوین در دانش،…
آموزگار ارجمند! در میانهی این کوششها و تکاپوهای جهانیان، شما «شپش لحاف کهنه میجورید.» در کشوری که به هزار درد پنهان و آشکار دچار است و دشمنانش از هر سوی، چنگ و دندان نشانش میدهند، به جای آنکه به مصداق «علاجی بکن کز دلم خون نیاید.» در اندیشهی درمانی برای درد میباشید و یا دستکم، اگر یار شاطر نیستید، بار خاطر نشوید، از میان پیغمبران، جرجیس را یافته و با فریادهای آیهوار! آی هوار! معرکه گرفتهاید که: «تورک! آنادیل! دده قورقود! حسرت کورپوسی!…»
زادهی جوششهای شما، این خواهد شد: گروهی در راه پراکندن کشور و گروهی در راه پیوستن دوباره خواهند کوشید و بدینگونه، انرژی و زمان سودمند هر دو گروه به هرز خواهد رفت. بدبختانه، شما نمیدانید که غول آمریکا، پنجهی استیلا بر دریای مازندران افکنده و با کار چاق کنی ترکیه، کشورهای نوپای پیرامون آن را، یکییکی به زیر چنبرهی خود میکشد و در پشت برنامههای تبلیغی پان ترکیستی، شرکتهای غولآسایی همچون Mobil- Exxon- Amoco- Chevron… جای دارند.
چهرههای برجستهی پانترکیستی که از پاریس و لندن و تورنتو، ذهن جوانان ناآگاه را برمیآشوبند و با سوءاستفاده از ناآگاهی مردم آذربایجان از گذشتهی تاریخی خود و سرزمینشان، خاک در چشمها پاشیده و دریافتهای ناقص و مغرضانه و خائنانهی خود را بر دیگران تحمیل میکنند – از توبرهی اربابان تغذیه میشوند. همان اروپاییانی که بمبهای شیمیایی و هرگونه سلاح مرگبار به صدامحسین میدادند تا پیر و جوان ایرانی و شهرها و روستاها را به خاک و خون بکشاند، اکنون برای زبان مردم آذربایجان اشک تسماح میریزند و از اصطکاک آذربایجانیها با حکومت مرکزی بر سر مسالهی قرهباغ! دم میزنند و قطعنامه و بیانیه صادر میکنند!
من آموزگارانی دیدهام که از نوشتن نامهای اداری و متنی ساده و یا روخوانی درست نثر و یا شعر، ناتوان بودند؛ گرچه سمت ریاست گروه کاری خود را یدک میکشیدند. بدبختانه، آموزش و پرورش برای برخی همکاران شما «ناندانی» شده است؛ نه جایگاه داد و ستد دانش و فن!
همکارانتان دانشآموزانی تربیت کردهاند که دورهی دبستان را به پایان رساندهاند و سواد خواندن و نوشتن ندارند! کسانی از دست همان همکارانتان دیپلم متوسط را گرفتهاند که سواد انگلیسی یا عربی ندارند! من خود به چشم دیدم که آموزگاری، در روستایی دوردست، تنها یک دانشآموز داشت و او هم در پایان سال مردود شد.
آیا بهتر نیست به جای آنکه «در پوستین خلق افتید» و نغمهی دشمنی آذربایجانیان و دیگر ایرانیان را ساز کنید، به بیمایگی علمی و فنی خود و همکارانتان دل بسوزانید؟
شما پیش از آنکه بخواهید راهبری کنید، باید راه را بشناسید وگرنه، بیراهه خواهید رفت؛ همچنانکه رفتهاید!
در پایان، این را هم بگویم که من نه گماشتهی دولت ایران هستم و نه جیرهخوار آن!
بلکه
«چون در آذربایجان زادم، بر آن دل سوزَدَم؛
گر نباشم گل، گیاهی باشم از آن مرغزار.»
شاد و سربلند و ایراندوست و پارسیدوست باشید. بدرود!
پینوشتها:
1- گاهی زبان ترکی امروز آذربایجان را آذری میگویند که نادرست است.
2- برای نمونه در اران و آذربایجان: همّام تبریزی، قطران تبریزی، فلکی شروانی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، ابوالعلاء گنجوی، هندوشاه نخجوانی، بحیرالدین بیلقانی، اوحدی مراغهای