“کتابخوانی،خوی نیک فراموش شده” نویسنده دکتر داریوش افروز اردبیلی

“جامعه آنگاه به فرزانگی می رسدکه خواندن کارروزانه اش باشد.”         سقراط

صاحب بن عباد،دستور(وزیر)دانش پروروادبدوست دیلمیان،درپاسخ امیرسامانی که اورابه وزیری خویش فراخوانده بود،پوزش خواست وپاسخ فرستادکه تنهابرای بردن کتابهایش به قلمروسامانیان،به چهارسدشترنیازاست.آن روزگاری که گستردگی گنج نپشت (کتابخانه)**سامانیان دربخارا،فرزانه دانشوری چون پورسینارابه شگفتی وامی داشت ویا آن زمانی که خواجه نصیرالدین توسی،ازپس ویرانگریهای مغولان،باگردآوران هزاران هزارکتاب،یکی ازبزرگترین گنج نپشتهای جهان رادرمراغه پدیدارمی ساخت و یاآن زمانی که برگه سروده های سعدی درشیراز،چون زرخریدوفروش می شد،برای ایرانیان سپری شده است؛

همچنانکه روزگار آن چهره های پرفروغ دانش و فرهنگ بشری،درایران به سرآمده است.

درکمترخانه ای می توانیم جزکتابهای درسی دانش آموزان  یادانشجویان و برخی کتابهای دینی،کتابی بیابیم چه رسدبه کتابخانه ای!اگرکتابخوان باشیم ودر شهری جز پایتخت ویامرکزاستانها،برای خریدکتاب پی کتابفروشی بگردیم،کوشش بیهوده خواهیم کرد؛زیرا که یا هرگزنخواهیم یافت؛یاآنکه دریکی فروشگاههای نوشت افزار،چشمانمان به چند کتاب گردآلودچیده شده درقفسه خواهدافتاد.دربسیاری ازهمین

شهرهای دورازدسترس،دکه روزنامه فروشی نیست یابسیارکم است؛امادرهمین شهرها-هرچندبسیارخردباشند-همه گونه نیازهایمان [برای نمونه تعمیرگاه خودرو،فروشگاه پوشاک و خوراک و شیرینی و ابزارهای خانگی و ابزارهای ساختمانی،خوردی پزیها(رستورانها)،نانوایی،داروخانه و درمانگاه پزشکی،تعمیرگاه،ابزارهای خانگی،…به آسانی وبادسترسی به چند جای عرضه کننده،به یک سوی خواهدشد.زیرا که این همه خریداردارندوکتاب نه!

به سادگی وآسانی پذیرفته ایم که غزلهای مولوی بلخی،درزبان مادری،باشمارگان دوهزاردفتر،هرچندسال یکبارچاپ شوند؛امادرآمریکا باترجمه آزادانگلیسی کلمن بارکس،درچهارسال،چهارونیم میلیون دفترازهمان سروده ها به فروش روند.

می خوانیم وبه سادگی ازکنارش می گذریم که “ترجمه سروده های عمرخیام به انگلیسی(بابرگردان ادواردفیتزجرالد)ازسال1859(نخستین سال چاپ)تا 1929 چهارسدوده بارچاپ شده…دراین زمان،بهای آن ازپنج پوند نخستین به یکهزاروششسدپوند(برابرهشت هزاردلار)رسیده بودوتااین زمان خانه ای درانگلستان و آمریکا و قفسهء دانشجویی نبودکه نسخه ای ازرباعیات عمرخیام در آن نباشدوسربازان انگلیسی دردوجنگ جهانیاین کتاب راهمراه خودمی برده اند…”(بنگریدبه چشمه روشن -یوسفی،دکترغلامحسین-نشرعلمی-چاپ دوم-رویه 108)ودراندیشه نمی شویم که پس چرابسیاری ازماایرانیان،سروده های خیام رانخوانده ایم؟[شرم دارم که بگویم برخی ازایرانیان،نام عمرخیام راهم نشنیده اند!]

درخبرهامی شنویم که گردانندگان دستگاههای فرهنگی ایتالیا،ازپایین آمدن میزان مطالعه ورسیدن آن به39 درسدمردم جامعه نگران شده وبه چاره جویی برخاسته اند؛ولی ازخودنمی پرسیم که پس چرازمانی کهدبیرخانه هیات امنای کتابخانه های عمومی کشور،شمار مطالعه کنندگان کشوررا2/3 درسد گزارش می کند،ککمان هم نمی گزدوکسی نگران و چاره جو نمی شود؟

چه بخواهیم وچه نخواهیم مردم ایران-که پیش زمینه گسترده وفراگیری هم داشتند-درپی برخی رویدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی،از سالها باز،ازمطالعه گریزان شده اندو روزبه روزهم-وگویا باهمان آهنگافزایش جمعیت کشور!ازشمارمطالعه کنندگان کاسته می شود؛ماایرانیان که ازچند سده پیش بدینسو،ازاین دید،فاصله چشمگیری باکشورهای پیشرفته داشتیم،اکنون چنان شکاف گسترده ای فرارویمان دهان گشودهکه پرکردن و پیمودن آن به سالهاوسال زمان نیازمند است.نگاهی به شمارگان کتابهایی که در سال روان و سالهای گذشته چاپ شده است،به روشنی روندکاهش کتابخوانی رانشان میدهد.درجایی که درسالهای دهه شستودرزمان جنگ ویرانگرباعراق وباجمعیتی کمابیش پنجاه میلیون تن،کتابهای داستان باشمارگان ده هزاروبیست هزاردفترچاپ می شدندوکتابهای دیگرنیزباشمارگان کمابیش پنج هزاردفترچاپ می شدند،شمارگان کتابهایکنونی،برای جمعیت هفتادمیلیونی کشور،حتی درزمینه داستان به یک تاسه هزاردفتررسیده است.کتابفروشان بسیاری درشهرهای بزرگ،درنبودخریدار،به کارهای بازاری دیگرچون فروش کفش و جامه وساعت و…رویآورده اند.نیزدریکی ازبخشهای مرزی،کتابدارکتابخانه عمومی شهرمی گفت که ماه گذشته سی ودو مراجعه کننده داشته است.[بادرنظرگرفتن اینکه شایدیک تن 6باردرآن ماه به کتابخانه رفته باشد،دریابیدکه کتابخانه چندتن کتابخوان به خوددیده؟]شایدگروهی پیدایی رایانه و گرایش روزافزون مردم بدان رادلیل پشت نمودن آنان به مطالعه بدانند؛امااین سخن بجانمی نماید؛زیراکه دراین زمینه هم کشورهای پیشرفته ازمابسیارجلوترهستند؛اما،ازشمارمطالعه کنندگان آنهاکاسته نشده است.

نگارنده،بی آنکه درپی علت یابی کاهش میزان مطالعه باشد-که خودبسیارباارزش است ودرچاره جویی کاراثرنمایان دارد-یادآورمی گردد،گریزان شدن جامعه ای ازکتابخوانی وبه معنی دیگر،ناآگاهی و سطحی نگری مردم،پیامدهایی نابهنجاروبسیارویرانگرداردکه ازآن میان است:

افزایش لجام گسیخته جمعیت،ویرانی گسترده زیستگاه(محیط زیست)،افزایش بزهکاری و اعتیاد درجامعه(آمارهابه روشنی نشان می دهندکه بالاتربودن کتابخوانی درهرجامعه،باپایین بودن آماربزهکاری واعتیاد،

پیوندی سرراست دارد.)،سترون شدن کشورازفرزانگان دانشور(درکشوری که پژوهشگرونویسنده اش،نه سود مالی که ارج معنوی نیزبرای سالها کوشش و پژوهش خویش نیابد،ناگزیر،فرهیختگانش باگفتن    :”معرفت نیست دراین قوم،خدایا مددی     تابرم گوهرخودرابه خریداردگر!”   روی به کشورهایی خواهندآوردکه باآغوش باز،ایشان راپیشوازمی کنند.)،….

یکی ازبدترین زاده های افت سخت کتابخوانی،بهره برداری ناروای دشمنان ازسطحی نگری وناآگاهی مردم کشوراست.با آوردن نمونه ای ،سخن را به پایان می بریم؛شادروان مصدق،پس ازآوردن سخنانی ازیادبودهای(خاطره های)ایدن،وزیرخارجه انگلیس،درپایان می نویسد:”…نویسنده خاطرات می خواهدتحت لفافه این رابگویدکه اگرملت ایران به حق خودعارف بودواحساساتی که ابرازمی کرد،ازروی حقیقت بود،مانمی توانستیم کاری به ضررآن ملت صورت بدهیم.(بنگریدبهجامعه شناسی نخبه کشی-رضاقلی،علی-نشرنی-1380-رویه 207)

بیاییم وبه جای انجمن شدن وسخن ازهردری گفتن یابه تماشای برنامه های ورزشی وفیلمهای بی سروته نشستن،به کتابخوانی روی بیاوریم و روزانه دست کم چندساعت بدین کارویژه کنیم.این کاررابه دوستان و آشنایان و خویشان سفارش کنیم.اگرپیشکشی به دوستی می دهیم،درکنارگل و شیرینی،کتابی نیزجای دهیم.کودکان نه سخن که کردارماراالگوی خودمی کنند؛باکتابخوانی،فرزندانمان رابه سوی استادانی فرزانه وبی

همتاراهنماشویم و آینده شان رابیمه کنیم؛تابه گفته سعدی”نقش برسنگ نوشته شودوبه توفان نرود.”

دکترداریوش افروزاردبیلی                      1385/6/30

 

**به یاددارم یکی ازهم میهنان تازی زبان خوزستانی به نام آقای موءتمن آل حمدان،درهفته نامه شمس تبریز،درپاسخ به گفتاری درباره کتابسوزیهای تازیان درایران-که درشماره ای ازشمس تبریزچاپ شده بود-نوشته بود:”ملتی که(یعنی ایرانیان)درزبانشان معادل واژه کتاب راندارند،چطورممکن است صاحب کتابخانه بوده باشند؟”بهتر است این هم میهن خوزستانی بدانندکه درزبان فارسی واژه “نامه” برابر “کتاب”(برای نمونه درواژه های شاهنامه،اسرارنامه،خدای نامه،…)و واژه”گنج نپشت” برابر”کتابخانه” است؛یعنی آنکه،فراموش شدن یااز روایی افتادن واژه ای،نشانه نبودآن درگذشته نمی تواندبود!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *