دیگر شدن نامهای جغرافیایی،درگذرزمان،به آرامی وبارها،روی داده است وبرای نمونه،بیهق به سبزوار،خبوشان به قوچان،رودخانه آماردوس (مردوس)به قزل اوزن،کوه سرخاب تبریزبه عینالی،رودشوراب تبریزبه آجی چای،روداندراب اردبیل به بالیقلوچای،….دیگرشده اند.اما،در دورهء پهلوی نخستین،گردانندگان فرهنگی آن دوره،شمار کمابیش بسیاری از نامهای جغرافیایی رادیگرکردند؛برای نمونه ترشیز به کاشمر،تون به فردوس،اورمیه به رضائیه،بندرانزلی به بندرپهلوی،قمشه به شهرضا،دهخوارقان به آذرشهر،گه Geh (به معنی گرم ) به نیک شهر،دزدآب به زاهدان،…دیگرشدند.
پس از خیزش سال ۱۳۵۷،دیگرکردن نامهای جغرافیایی،شتابی فزاینده گرفت وبرای نمونه،بندرشاهی به بندرترکمن،علمدارگرگر به هادی شهر،سنگسر به مهدی شهر،سدهی سپاهان به خمینی شهر،کهک به نوفل لوشاتو،رغاسان گناباد به رجایی شهر،بخشی از تبرستان کهن به استان گلستان،کرمانشاه به باختران-که البته،پس از گذشت چند ده سال، این یکی به جای نخستین بازگشت.- ،سنجبد خلخال به کوثر،نیزشماربسیارگسترده ای از نامهای کویها وخیابانها درشهرهای گوناگون به نامهای تازه دیگرشدند.
دراین گفتار،باشکافتن یکی از نامهای جغرافیایی به دورافکنده وکمابیش فراموش شده،می خواهیم نشان دهیم که نامهای باستانی،شناسنامه های بسیارارزشمندجایها هستندونابودکردن وازمیان بردن آگاهانهء آنها،آسیب جانکاهی به فرهنگ کشور می زند.
نام شهر”خیاو” در دوره پهلوی ، به ” مشکین شهر ” دیگرشد.گفتنی است دردورهءسلجوقیان،شماری ازغلامان گرجی سلجوقیان،بانشان دادن شایستگی،به فرمانروایی شهرهایی گمارده شده ودردوره ای کمابیش کوتاه، برآنجاها فرمانروایی کرده بودند. یکی از سرداران گرجی به نام ” بیشکین ” ،درجایی میانهء شهرهای اهر و مشکین شهر کنونی ،پایگاهی زده بودو برسرزمینهای پیرامونی فرمانروایی می کرد.پس از مرگ بیشکین، فرمانروایی درخاندان وی به نام بیشکینیان،برجای ماندو این خاندان،هفتادو اندی سال بر آن سرزمینها فرمانروایی می کردند.پس از سپری شدن روزگار بیشکینیان،نام بیشکین،بر آن سرزمین ماندگارشد.از آنجا که واکهء ” ب ” ،در گویش آذربایجانی،دربرخی واژه ها به واکهء ” م ” دیگر می شود و برای نمونه، ” بیشه ” رادرآذربایجان ” میشه ” می گویند،نام ” بیشکین ” هم،درگویش آذربایجانی به ” مشکین ” دیگر شد.برگزیدن نام مشکین شهربه جای نام ” خیاو ” هم ،بانگرش به نزدیکی مشکین یادشده به خیاو انجام شد.یعنی،نام یکی ازبیگانگان در آذربایجان،براین شهرنهاده شد!همچنان که شماری ازایرانیان،نامهای چنگیزوتیمورواسکندررابرای فرزندان برمی گزینند!
اما،نام ” خیاو ” چه ریشه و معنایی دارد؟
در زبان پهلوی ، ” خوی ” با تلفظ ” خوو’ی khuay ” به معنی چشمه و آب می باشد؛ عرق تن راهم خوی می گفتند؛ برای نمونه، در این سروده ها، خوی به معنی عرق تن است:
چو شیران به کشتی بر آویختند؛ / ز تنها،خوی و خون همی ریختند.
تن از خوی پر آب و دهان پرزخاک؛ / زبان گشته از تشنگی چاک چاک.
(شاهنامه-رزم رستم و سهراب)
خوی به گونهء کوتاه شدهء ” خی ” به معنی آب،در شماری از واژه ها برجای مانده است؛ برای نمونه، در خیو khiu( =خدو = آب دهان ) ،خیس ( آنچه که ترشده باشد. )،خیار ( میوهء آبدار) ،خیرو ( گونه ای ازگل ختمی که سرخ و سفیدمی باشد؛ گل شب بو،گل همیشه بهار—->فرهنگ معین -پیداست از آنجا که این گل،در زمینهای آبناک می روید،چنین نامی گرفته است.) ،خوید ( با تلفظ kheed ، به معنی غله سبز که هنوز نرسیده؛قصیل ) ،خیابان( راه گشاده و همواری که برای آمدو شددرباغ سازندوکناره های آن راگل کاری کنند؛ نیز،راه گشاد و هموار در شهر —->فرهنگ معین- پیداست که اگرکناره های راه راگل کاری کنند،ناگزیر جوی آب درکناره های راه باشدو واژه خیابان از همین جا بر آمده است .) ،ونیز واژه های دیگراز این دست!
خی و خوی،در نامهای جغرافیایی چندی نیز دیده می شوندو نامهای خیبر دزفول ( خیبر =کنارچشمه ) ،خینه یاسوج،بیدخیری سیرجان (بید= نام درخت ، خی = چشمه ، ری = پسوند جایگاه ) ،ده خیر شاهرود،خیج شاهرود،خیوه (از شهرهای خوارزم کهن که اکنون درکشور ازبکستان جای دارد. ) خوی آذربایجان غربی،خوی نراو کلیبر از این دست نامها هستند.
نام خیاو – که در گویش بومی خیو khiyo خوانده می شود.- نیز از این دست نامهاست که ازدوبخش ” خی = چشمه ” و ” او av”یا ” و o =آب ” و روی هم، به معنی ” چشمهء آب ” است.( در شماری ازگویشهای ایرانی،آب را”و o ” می گویند.) برای خوانندگان شایستهء نگرش خواهد بوداگربدانندکه چون ” خیاو ” گرامی در کوهپایه های سبلان جای دارد،پرازچشمه های جوشان سرد وگرم است که همچنان روان هستند.
هشدار به فرهنگستان زبان پارسی و گردانندگان نهادهای فرهنگی کشور:
نامهای کهن جغرافیایی،شناسنامه های بسیار با ارزش و سندهای هویت جایها هستندودریغ است در پی هوسبازیهای زودگذر کسانی- که ازچنین ارزشهایی آگاهی ندارند.- این سندها و شناسنامه های بسیار بسیارارزشمند،کنار نهاده و به دور افکنده شوند.
بادرود به باشندگان خیاو گرامی و با درود به روان نیاکان خردمند که چنین نام برازنده و شایسته ای رابراین شهرنهاده اند.
از راهنماییهای استادفریدون جنیدی در نگارش این گفتار،بسیار سپاسگزارم.
دکترداریوش افروز اردبیلی ۱۴۰۰/۱۲/۱۷