روسیان مردمی بس فرصت جو هستندوهمین که درمی یابندکسی گردشگر و ناآشنا به بهای کالاها و کارهاست،به گفتهء خودمان که ” چهار لا پهنا” حساب می کنند؛ برای نمونه،رانندهء خودروی تاکسی_که مرااز فرودگاه شرمتیوا مسکوبه مهمانخانه (هتل)رساند._برای راه بس کوتاهی که پسان دانستم کرایه اش نزدیک به یکسد روبل می شد،از من یکهزار روبل کرایه گرفت؛ درمسکو و سنت پترزبورگ،بارها و بارها به چنین رفتارهایی برخوردم.
بایستی ازمهمانخانه به سوی فرودگاه دامادیداوا در مسکو می رفتم تا با پرواز هواپیمایی اورال،به سوی گروزنی (تختگاه چچن)پرواز کنم؛ سوارخودروی تاکسی شدم وپس از خوش و بشی گذرا، به راه افتادیم.راننده پرسید: ” وی آتکودا؟ ” ( کجایی هستید؟)
پاسخ دادم : ” یا ایرانِتس!” (من ایرانی هستم.)
این بار با آهنگی خودمانی پرسید : ” فارسی دانی ؟ “
گویش شیرین تاجیکی داشت؛ شادمانه گفتم : ” دانم.” و به گرمی دست دادم و پرسیدم : ” تاجیک هستید؟ ” و اوهم به گرمی پاسخ داد : ” بله! زادهء خجند هستم و چندسالی است در اینجا کارمی کنم.”
نامش اکمل کریموف بودوگفت هر از چند گاهی،به خانواده اش در تاجیکستان سر می زند.پس از اندک زمانی،گفت که کرایه تافرودگاه شش هزار روبل ( به پول ایران کما بیش سه و نیم میلیون تومان )می شود؛ اما خبرنداشت که پیشتر من در این باره از مهمانخانه دار پرسیده بودم و او کرایه را دست بالا، دوهزار و پانسد روبل گفته بود.پس ازچانه زدنهای من و پافشاری بسیار او بر همان کرایه ، به ناچار پیاده شدم و خودروی دیگری گرفتم و با سه هزار روبل کرایه به فرودگاه رفتم و شیرینی کار در آنجا بودکه آقای کریموف هم ، از رانندهء دویم که می خواست سرنشین اورا ببرد، دور از چشم من،پولی گرفت.
از روسیان نیرنگ باز،چنان رفتارهایی را چشم می داشتم و به من برنمی خورد؛ امّا، دروغ چرا! با آن رفتارآقای کریموف_ که او و خودم را از یک خانواده می دانستم. _ دلم شکست؛ آهی از سر درد و نیسگل ( حسرت ) کشیدم و به دل گفتم : ” تو ” نبایستی ، با من چنین رفتاری می کردی!
واین درست همان آه نیسگل و دردی بودکه از نهاد دوست چچنی من برآمد؛ زمانی که از بسیج نیروهای داغستانی،برای سرکوب جنگجویان چچنی،در دورهء جنگهای جدایی خواهی چچن سخن گفت.
داغستانیان و چچنیان جایگاهی بسیارارزشمند و ارجمند در تاریخ کشور مادارندکه چنانکه بایست ، بدان پرداخته نشده است. (۲) پس از روزگار پتر گجستک، که بر پایهء اندرزنامهء (وصیّت نامهء) خونبارش، روسیان روی به سوی ایران [ و قفقاز] نهادند، کوه نشینان شمال قفقاز و بیش از همهء آنان، مردم داغستان و چچن،به پایداری دراز آهنگی در برابر روسیان دست زده و دیواری در برابر کشور گشایی و فزونخواهی آنان پدید آوردند و همین پایداری بی گسست و دراز آهنگ و دشمنی سرسختانه و آشتی ناپذیر آنان با روسیان، به همراه چندین دلیل دیگر، مایهء کندی و سپس ایستایی جنبش پرشتاب آنان برای رفتن به سوی آبهای گرم نیمروز ایران شد و همین، جایگاه ایشان را در تاریخ ایران، بسیار ارزشمند می کند.
نخستین جنبش مردمی قفقاز، بردست شیخ منصور اوشورمه ای_ از خاندان اوشورمهء چچن درروستایی که امروزه آلدی نام دارد ._ پایه گرفت و پس از شکست و دستگیری او ،قاضی محمّد ( نام او را غازی محمّد هم نوشته اند.) و شیخ شامل داغستانی _ که هر دو از تیرهء آوار داغستان بودند._ درفش پیکار را به دست گرفتند.شیخ منصور و شیخ شامل رادر چچن و داغستان، هنوز هم ” امام ” می گویند و جایگاه بس ارجمندی در میان ایشان دارند.
داغستانیان و بویژه چچنیان، پس از شکست و دستگیری شیخ شامل هم هرگز آرام نشدند و هر از چند گاهی،هر زمان فرصتی می یافتند،بر روسیان می شوریدند.
پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی، چچنیان برای جدا شدن از روسیه شوریدند و چشم داشتند که داغستانیان هم چنین کنند؛ امّا چنین نشد و داغستانیان کنج عافیت بجستند و حتّی کوششهای دامنه دارچچنیان هم،در این زمینه ، بی بازده ماند؛ امّا، چیزی که چچنیان هرگز نتوانستند بر خودهموار کنند، آن بود که داغستانیان، برای سرکوب چچنیان،با نیروهای روسی هنباز شدند!!
جوهردودایف،رهبرچچنیان در آغاز خیزش چچن،از ایران یاری خواست و حتّی در اندیشهء باز گرداندن چچن به پیکرهء ایران بود؛ امّا،همهء سخنانی که در پشتیبانی از اسلام و مسلمانان،دراینجا گفته می شد، به فراموشی سپرده شدوچچنیان از هیچ کشوری، یاری درخور نگرشی نیافتند؛ امّا، با دلیری بسیار ستودنی،به جنگ نا برابر با روسیه پرداختند و جنگ نخست را با دادن کشته ها و ویرانی بسیار، کمابیش باپیروزی به پایان رساندند.
روسیان گر چه زبان ( قول) داده بودند که درسال ۲۰۰۱ دربارهء چگونگی جدایی چچن از روسیه گفتگو خواهند کرد؛ امّا،به راستی چنین نبود و آنان، تنها دراندیشهء بازیابی نیرو، برای جنگی سخت تر بودند؛ این دارو دستهء پوتین بودند که در سال ۱۹۹۹ چندین آپارتمان را در مسکو و ولگودنسک و داغستان،بمب گذاری و ویران کرده و گناه را به گردن چچنیان انداخته و جنگی بس ویرانگرتر را با چچنیان آغاز کردند.
درجنگ دویم که بسی خونبار تر و ویرانگرتر بود،بسیاری زیر ساختهای چچن از میان رفت و شمار انبوهی،کشته و خسته ( زخمی ) و آواره شدند. ویرانیها در همه جای چچن، سخت گسترده بود و بیشترین ویرانیها در گروزنی بود؛ چندان که آن زمان، خبرنگاران به گروزنی برنام ( لقب ) ” شهر ارواح “داده بودند. نمایندگان اتّحادیهء اروپا که پس از پایان جنگ، به چچن رفته بودند،از دیدن گستردگی ویرانیها در گروزنی،سخت شوکه شده بودند.
در نیمهء دویم شهریور ۱۴۰۲ به گروزنی و دیگرشهرهای چچن رفتم.درگروزنی_ که در آن جنگها،چندان ساختمان ویران نشده ای،در آن نمانده بود._ هیچ نشانه ای از ویرانیها بر جای نمانده است.ساختمانهای دهها آشکوبه (طبقه) با نماهای زیبا و خیره کننده در گروزنی فراوان و نیز،شهر بسیار پاکیزه و به گفتهء فردوسی ” به دیدن به است .”
در سراسر گروزنی،هیچ نشانه ای از آلودگی یا ویرانی نیست؛ در همه جا، آشغالها رادر آوندهای جداگانه ( پلاستیکها جدا و آشغالهای میوه ها و سبزیها جدا و …) می گذارند؛ رود سونژای که از میانهء شهرمی گذرد،بسیارپاکیزه و بدون هیچگونه آشغالی است. بامداد روزی دیدم که پیاده روی خیابانی را [ در گروزنی] برمی کنند تا بسامان کنند.شامگاه آن روز که از همانجا می گذشتم، کما بیش نیمی ازآن پیاده رو را سنگفرش کرده و هنوز کارگران دست در کار بودند.